خیلی ازاردهنده هست به یکی سالها محبت کنی

الان اینجوری تنهات بذاره

دلت براش تنگ بشه اما روت نشه بهش بگی

خدایا تو کجایی

از گل خبری ندارم اصلا

اون که منو بلاک کرد

براش یه مقاله در حال چاپ کردنم در ای اس ای

هر وقت به زهرا پیام میدم همش منو بلاک میکنه

هیچیم نمیگه فقط بلاکم میکنه

شمارمو بلاک میکنه تلگرام بلاکم میکنه

من همیشه براش خوبی و محبت کردم

اما اون الان اینجوری میکنه خدایا تو شاهدی

حتی نمیدونم اینجا میاد یا نه بخدا قسم نمیدونممم

اما انقدر لجباز هست که هیچ وقت نیاد اینجا تا به من ثابت کنه که براش مهم نیستم

ادم انقدر لجباز اخه..چرا اینطوری میکنه

خدایا تو میدونی من فقط میخواستم اون خوشحال بشه

اما اون همش منو ناراحت میکنه

مطمعنم بعدا به اشتباهش پی میبره

خواهد فهمید من اونجوری نبودم که فکر میکرد

الان افتاده دنده لجش هرچی بگی حرف حرف خودشه

خدایا چرابه زهرا نمیگی

خدایا تا کی صبر

از زهرا خبری ندارم

خیلی دلتنگشم خدایا

نمیدونم چرا الان به ذهنم یه چیزی رسید بعد فکر کردن زیاد

من اشتباه بزرگی مرتکب شدم...زهرا محبت میخواست بکنه در حقم

اما من احمق بیشعور نفهم اینو متوجه نشدم و رگ غیرتم زد بالا

و این شروع اشتباه من بود که باعث ناراحت کردن زهرا شدم

و اونم خواست تلافی کنه..

چرا چرا اخه چرا زهرااااااااااا چرا بهم نگفتییییی

چرا نگفتی اشتباهمو ...چرا ااا

نمیدونم واقعا چجوری ازش معذرت بخوام

بخدا خیلی شرمندم خیلی خجالت میکشم ازش

کاش کاش فقط یه بار میومد اینجا میدونست انقدر شرمنده و خجالت زدم که

نمیتونم حتی پیامی بدم بهش از شرمندگی

خدایاااااااا یعنی زهرا منو میبخشه به خاطر فکر اشتباهم؟حرفای اشتباهم؟

زهراااااااااااااااااااا تورو خداااااااااا بببخششششششششش

فرصت جبران بده زهرااااااااا

از زهرا بی خبرم ..کاش بهم یه فرصت میداد

به خاطر حرفایی که بهش زدم خجالت میکشم بهش پیام بدم

اینجام دیگه نمیدونم میاد یا نه..کاش یه بار بیاد

فقط اینکه زهرا اگه روزی اومدی اینجا بدون بخدا قسم من امارارو حذف کردم دیگه

نمیدونم میایی یا نه..کاش اینو بدونی

فقط خدا میدونه این سالها چقدر دلتنگش بودمو سختی کشیدم

دلم براش خیلی تنگ شده

خدایاا

شاید گذشت زمان دلخوری رو کم کنه

شایدم هیچ وقت زمانی برای جبران نباشه

هر چی که هست الان ناراحته زهرا از من

من باور نکردم قضیه نامزدیشو

اینجاهم بخدا نمیدونم میاد یا نه چون دیگه تمام امارگیرارو حذف کردم

از اونجایی که زهرارو میشناسم و یک دنده و لجبازه فکر کنم

دیگه اینجام نیاد..شاید دلیل اصلیش ناراحت بودنشه

من که هیچ وقت نمیخواستم ناراحتش کنم

خودش میدونه من راضی نمیشم ناراحت بشه

این روزا خیلی سخت میگذره بهم..خیلی خیلی سخت

فقط خداست که میتونه رابطه منو زهرارو خوب کنه

امیدم فقط به خداست..کاش فرصتی میداد برای خواستگاری

خدایا دیگه هیچ اطلاعی از زهرا ندارم خودت حرفامو بهش بگو

از زهرا خبرندارم فک کنم ازم ناراحته

منو بلاک کرده نتونم پیامی بدم

ازشم معذرت خواستم اون همه بهم فحش داد هیچی نگفتم

من قصدم اینه فرصت بده با باباش حرف بزنم

تا بریم خواستگاریش..اخه قبلا با باباش حرف زدم

میخوام اول خودم باهاش حرف بزنم اگه ازم ناراحتم باشه از دلش در بیارم

بعد از خودم بگم از منو خانوادم تحقیق کنه

اجازه داد بریم خواستگاری دخترش

من همیشه خواستم احترام خانوادشو نگه دارم

اصلا زهرا جوره دیگه باهام رفتار میکنه

نمیدونم میذاره یا نه..اینجام دیگه نمیدونم میاد یا نه

دیگه هیچ وقت نمیفهمم میاد یا نه..

خدایا خودت بگو

شاید هیچ وقت زهرا نیاد اینجا و هیچ وقت نبینه

راستش میخواستم با زهرا حرف بزنم اما نمیذاره

خب منم از طرف خانواده تحت فشارم

میگن ازدواج کن ..چند نفرم بهم گفتن

منم گفتم نه..یه مورد هست خیلی خواستگار داره

هم اندام هم قیافه هم تک دختره و تک فرزنده

پدر مادرشم خوبن..مثل زهرا خیلی زیاد خواستگار داره

جوری که امروز پدرش منزل یکی از اقوام عیددیدنی بودیم به یکی میگفت

که خسته شدن انقدر میادن..البته یواش میگفت من بیرون بودم شنیدم

چون پنجره مشرف بود...منم خانوادم خیلی اصرار کردن بهم برن خواستگاری

من الان یک سال بیشتره همش میگم نه نمیخواد برین...

نمیدونم زهرا باهام میخواد چیکار کنه

چون ادمیه ناراحت بشه از ادم خیلی سخت و خیلی دیر میبخشه

کاش میدونستم دلش چی میگذره

منتظرم بذاره حرف بزنیم در مورد بعضی مسایل شخصی

خدایا به خودت توکل

سال جدید رسید..

حرفایی که به زهرا زدم الان از خجالت دارم اب میشم

خیلی خجالت کشیدم..کاش حرفی نمیزدم

فقط یه چیزی میتونم بگم

به خدا قسممممم من هرکاری که کردم فقط برای خوشحال کردن زهرا بود و تمام

خدایا دیگه هیچ وقت نمیدونم که زهرا میاد اینجا یا نه تمام امارگیرهارو هم حذف کردم

اما حرفام از ته دلم هست.