…
مـــن می نویسم
و
تـــــــو
نـــمی خوانی !
امـــــــــــا
مخــاطب که تـــو باشــی…
مدیــــــونم اگر ننـــــــویسم…
حــال و روز زنــدگــی مـن را ،
وقـتــی نبـاشـی یــک کـلمه تــوصیــف می کنــد
الـفـــاتحه…
دیشب یه اس اشتباهی به زهرا فرستادم که واقعا اشتباهی شد
مامانش دیده بود ناراحت شد
خلاصه بعد کلی حرف من همش میگفتم تقصیره منه
تا کوتاه بیاد وناراحت نشه از خودم بدم اومد که یه مادر به این سن اس بده
خیلی ناراحت شدم
منم از گل کمتر نگفتم بهش
ولی اون ناراحت بود
بیشتر به خاطره اینکه فک میکرد خیلی پسره مزخرفیم
احساس میکرد باخیلیا رابطه دارمو آدم خوبی نیستم
من چیزی نگفتم
گفتم بذار هر چی می خواد بگه خالی شه
سرم داشت میترکید واقعا سردرد بدی داشتم
حالم تو خودم نبود چشام سیاهی میرفت رفتم قرص سردرد بخورم
اشتباهی از قرصهای مامانم خردم که برای درد و اینا بود
فک کردم چون کوچیکن اثرش کمتره 5 تا تو چند دقیقه خوردم
بعد گرفتم خوابیدم ! چه خوابی همش گریه همش ناراحتی
نصف شب احساس کردم خفه میشم
واقعا قلبم خیلی تند میزد بدنم کاملا سرد بود داشتم یخ میزدم!!
احساس میکردم قلبم داره میزنه بیرون
دیگه حال خودمو نداشتم چشامم اصلا نمیدید
خلاصه بعدش فهمیدم کلینیکم ظهر اومدم خونه قرصها کاره خودشونو کرده بود
خیلی ناراحتم الان از صبح ولم نمیکردن
اصلا دیگه چیزی برام مهم نیست چون زهرا ازم ناراحته
بخدا من اصلا نمی خواستم اینطوری بشه
از اون ورم مامان زهرا فشارش بالا رفته....
همش تقصیره منه
خدایا چیکار کنم؟
خودت برس به دادم
خودت یه کاری بکن زهرا ازم ناراحته
خدایا
نظرات شما عزیزان: