امروز اومدم از بیمارستان آره چند روزی با مرگ دست و پنجه نرم کردم تا جایی که هوشیاریم 5هم اومد
اینطور میگن رفتم تا مرز مرگ اما قسمت نشد
دست خودم نبود از ناراحتی فشارم افتاده بود بعد اون دیگه چیزی یادم نمیاد
انگار همه چی یه خواب بود برام
هی...
وقتی فکر میکنم دیگه کارگاه بابا کار نکردم اومدم تنها خودم کار کنم نمیدونم کارم اشتباه بود یا نه
درسته اون درآمدش بهتر از منه ولی منم رشته ام جوریه که باید خودم باشم
شاید بهتر بود هم اونجا مشغول بودم بابامم تنها نمی موند مثل قبل اینترتنی خریدار پیدا میکردم هم کار خودمو تو شرکت انجام میدادم
خانوادموهم خیلی ناراحت کردم
......
نظرات شما عزیزان:
|