هی خدا اصلا نمیتونم اروم بشم
خیلی سخته..
خیلی سخته کسی که سالها میدونست دوسش دارم
همیشه بهش محبت میکردم
بعد سالها یهو بگه نامزد کرد خدافظ
چقدر خاطره داشتیم..چقدر توکارای درسیش استرس داشتم...
تنها یک دلیل دارم که باور نکردم زهرا نامزد کرده باشه
چون خیلی بهش اعتماد داشتم
چون میدونستم میدونه احساسم بهش چیه
خدایا..خدایا چطور ازت بخوام دیگه کاری کن زهرا حقیقتو بهم بگه
اگه نامزد نکرده بهم روراست بگه
خدایا خودت میدونی اصلا تحمل ندارم دیگه
به هیچ وجه نمیتونم دیگه
هی خدا الانم اشکام بند نمیشه

نظرات شما عزیزان:
|